اجلاس اکو

علی یزدی میهمان این هفته صفحه‌ من، شعاری دارد که می‌گوید: «تمام تلاشم را می‌کنم تا انسان مفیدتری باشم.» این شعاری است که علی یزدی آن را سرلوحه زندگی خودش قرار داده است. تلاش برای مفیدتر بودن البته برای علی آقا فقط در حد یک شعار نبوده است

از رکاب زدن برای کوسه‌ها تا کمک به بچه های زابل/ 
گفت‌وگو با علی یزدی که از هر فرصتی برای تأثیرگذاری استفاده می‌کند

علی یزدی میهمان این هفته صفحه‌ من، شعاری دارد که می‌گوید: «تمام تلاشم را می‌کنم تا انسان مفیدتری باشم.» این شعاری است که علی یزدی آن را سرلوحه زندگی خودش قرار داده است. تلاش برای مفیدتر بودن البته برای علی آقا فقط در حد یک شعار نبوده است.


او سعی کرده تا شعارش را عملی کند و این را می‌توان‌ از زیست او فهمید. مشارکت در جمع کردن کتاب برای کتابخانه‌ زندان‌ها، مشارکت در جمع کردن کتاب برای راه اندازی کتابخانه برای بچه‌های مناطق محروم، رکاب زدن برای حمایت از کوسه‌ها، کمک به کمپین اهدای دوچرخه‌های دست دوم برای بچه‌های سیستان و بلوچستان و ... بخشی از کارهای علی آقا برای عمل کردن به شعارش بوده است. کاش هر کدام از ما آدم‌ها برای زندگی خودمان شعاری انتخاب می‌کردیم که نتیجه آن بهتر شدن زندگی خودمان و رسیدن نفع آن به دیگران بود. 

سفر رفتن با دوربین
من  سال۱۳۶۸ در شهر تهران و خانواده‌ای کاملاً مذهبی به دنیا آمدم. چیزی که به یاد دارم این است از همان کودکی به طبیعت، حیوانات، گل‌ها و مشخصاً گل‌فروشی علاقه فراوانی داشتم. مثلاً اگر با بزرگ‌ترها برای خرید گل به یک گل‌فروشی می‌رفتیم در همان عالم کودکی جذب دنیای زیبای گل‌ها می‌شدم و از دیدن آن‌ها لذت فراوانی می‌بردم ،هرچند علت آن را نمی‌دانستم. یکی از شادی‌های من وقتی بود که برای دیدن مادربزرگم به خانه آن‌ها می‌رفتیم، چون باید از خیابان مولوی رد می‌شدیم. در آن زمان خیابان مولوی جایی برای خرید و فروش پرندگان وحیوانات بود. چون حیوانات مختلف را در آنجا می‌دیدم، خیلی خوشحال بودم. دیدن حیوانات از نزدیک از لذت‌های آن روز زندگی من بود که هر روز هم بیشتر و بیشتر می‌شد.
خانه ما در منطقه ۱۲ شهر تهران بود و در همین منطقه هم به مدرسه رفتم. وقتی نوبت به دانشگاه رسید به دلیل علاقه‌ای که به گرافیک داشتم در این رشته مشغول به تحصیل شدم. خواندن رشته گرافیک سبب شد به سمت عکاسی کشیده شوم و زندگی من با این هنر پیوند خورد؛ پیوندی که تا امروز هم ادامه داشته است. شغل من عکاسی صنعتی وعکاسی مستند است. همین علاقه‌مندی به عکاسی مستند سبب شد زیاد سفر بروم. یکی‌دو سالی به عنوان کارمند در دفتری مشغول به کار شدم اما از آنجا که آدم یک‌جا نشستن و اینکه در ساعت مشخصی وارد یک کارخانه، اداره یا دفتری شوم، نیستم ترجیح دادم دور کارمندی و کار اداری  را خط بکشم. عکاسی سبب شد  بتوانم مکان‌ها و چیزهای مختلف را ببینم و تجربه کنم. مهم‌تر از آن، کمک کرد بسته جایی نباشم و از نوعی آزادی شغلی برخوردار باشم. از این نظر این شغل را خیلی دوست دارم. عکاسی کمک می‌کند عکاس به شهرها و نقاط مختلفی سفر کند، تجربه‌های زیستی متفاوتی بدست آورد و دنیای پیرامون خود را بیشتر و بهتر ببیند. یکی از نخستین سفرهایی که در نوجوانی تجربه کردم، سفری بود که با چند نفر از دوستان دوره دبیرستانم برای کوه‌نوردی رفتیم. یادم هست همین که مقداری از مسیر را رفتیم، دوستانم ترجیح دادند جایی بنشینند و به قول معروف جوجه آماده کنند. 
ترجیح من چیز دیگری بود و از کوه‌نوردی همان چیزی را می‌خواستم که یک کوهنورد توقع دارد، یعنی صعود، بالا رفتن و لذت بردن از طبیعت، نه جوجه خوردن و قلیان کشیدن. برای همین پس از مدتی ترجیحم این شد تنهایی به کوه بروم و در ادامه با گروه‌های حرفه‌ای کوه‌نوردی آشنا شدم که اتفاق خوبی برایم بود. در این گروه‌ها آنچه از کوه‌نوردی انتظار داشتم برآورده می‌شد. با اینکه سن و سالم زیاد نبود اما به واسطه ارتباط گرفتن با کوهنوردان خوب و گروه‌های کوه‌نوردی خوب چندین بار توانستم تا ایستگاه ۵ توچال و بعد هم  تا قله بروم. پس از آن انگیزه‌هایم برای کوه‌نوردی جدی‌تر شد و توانستیم سفری به همدان برای صعود به قله الوند داشته باشیم، پس از مدتی هم این افتخار را داشتم که بتوانم به بلندترین قله ایران یعنی دماوند صعود کنم.

از رکاب زدن برای کوسه‌ها تا کمک به بچه های زابل/ 
گفت‌وگو با علی یزدی که از هر فرصتی برای تأثیرگذاری استفاده می‌کند


رکاب زدن برای کوسه‌ها
پروژه کمک به کوسه‌ها از آنجا شکل گرفت که وقتی تصمیم گرفتم با دوچرخه‌ام سفر بروم، شهرزاد رحمتی پیشنهاد کرد برای سفرم شعاری انتخاب کنم. در آن مقطع ایشان پیشنهاد داد در حوزه محیط زیست و مشخصاً برای کوسه‌ها قدمی بردارم تا بتوانم توجه کسانی را که در مسیر سفر من قرار داشتند و آن‌هایی که از طریق فضای مجازی سفرم را دنبال می‌کردند به ماجرای کوسه‌ها جلب کنم. راستش در آن زمان درباره اهمیت کوسه‌ها چیزی نمی‌دانستم.
 دانسته‌هایم در این مورد بسیار کم بود، برای همین پرسیدم چرا باید موضوع سفرم را کوسه‌ها انتخاب کنم و حتی این به ذهنم رسید اگر کوسه‌ها نباشند چه اتفاقی می‌افتد و اصلاً کوسه‌ها که از نظر ما، حیوانات درنده و خطرناکی هستند چه کارکردی در نظام طبیعت دارند؟ آنجا با خودم فکر کردم به جای پرداختن به کوسه‌ها، موارد بسیار مهم‌تری است که می‌توانم سراغ آن‌ها بروم.
 اما وقتی در توضیحات دوستانم شنیدم اگر کوسه‌ها نباشند اکسیژن کره زمین مختل می‌شود و برای توازن اکسیژن در کره زمین اهمیت دارند، وقتی شنیدم ما ۵۰۰ نوع کوسه داریم که برای دریاها و اقیانوس‌ها ۵۰۰ خاصیت مختلف و مفید دارند، تصمیم گرفتم همین موضوع کوسه‌ها را به عنوان شعار سفر خودم انتخاب کنم.در مطالعاتی که پیش از سفرم داشتم به این رسیدم در ایران ۵۰ نوع کوسه داریم که متاسفانه ۱۳گونه آن در معرض انقراض قرار دارد و این مسئله بسیار تأسف‌برانگیز است.  غم‌انگیزتر این است ۲۵درصد از کوسه‌های دنیا در معرض انقراض هستند.  صید بی‌رویه کوسه‌ها یکی از دلایلی است که در انقراض آن‌ها تأثیرگذار است. با این پیش‌زمینه تصمیم گرفتم برای حمایت از کوسه‌ها رکاب بزنم. اگر تا آن روز مسائل زیست محیطی یکی از دغدغه‌های من بود با ورود به دنیای کوسه‌ها بیش از پیش اهمیت پیدا کرد و فکر کردم من هم به سهم خودم باید برای محیط زیست کشورم قدمی بردارم، هرچند این قدم کوچک باشد. 
به نوعی می‌توانم بگویم زندگی من از آن روز وارد دنیای دیگری شد. تا آن زمان صفحه‌ای که داشتم بیشتر به همین مسائل روزمره زندگی خودم اختصاص داشت اما پس از آن جریان بود که با خودم فکر کردم گزارش روزمرگی‌های زندگی من چه اهمیتی برای مردم دارد و دانستن آن چه کمکی به آن‌ها می‌کند؛ برای همین سعی کردم در فضای مجازی و صفحه شخصی‌ام هم از مسائل زیست محیطی، کارهای خیرخواهانه و چیزهایی از این قبیل حرف بزنم تا به سهم خودم به همگانی شدن این مسائل کمک کنم.

دوچرخه و من
نسل ما دهه شصتی‌ها نسلی بود که کودکی‌هایمان بیشتر حول دو بازی یا سرگرمی دوچرخه‌سواری و توپ‌بازی در کوچه‌ها خلاصه می‌شد. من هم مثل خیلی از بچه‌های هم سن و سال خودم عاشق دوچرخه‌سواری بودم. اصلاً هم مهم نبود هوا گرم است یا سرد؛ مهم این بود دوچرخه سوار شویم و رکاب بزنیم. در بزرگسالی دوچرخه و دوچرخه‌سواری  برای من شکل جدی‌تری به خود گرفت، آن هم به‌خاطر آشنایی با زندگی برخی از سایکل توریست‌های مطرح ایرانی.زندگی آن‌ها را دنبال می‌کردم. اینکه به کجاها سفر کردند یا برنامه آینده آن‌ها برای سفر کجاست برایم جالب بود. یکی از دلمشغولی‌هایم این بود پادکست‌های سفر با دوچرخه را گوش دهم و در دنیای خیالی خودم با آن‌ها همراه شوم. رادیو ماجرا و رادیو جولان از جمله جاهایی بودند که کمکم کردند بیش از پیش با دوچرخه ارتباط بگیرم و به فکر سفر کردن با دوچرخه بیفتم. با محمد تاجران، کسی که جاهای فراوانی از دنیا را رکاب زده است، محسن ایران‌نژاد که مغولستان را رکاب زده، ابراهیم علیپور که تبت را رکاب زده و خیلی‌های دیگر در دنیای خیالم همراه شدم. پادکست‌های آن‌ها را گوش دادم، درباره زندگی آن‌ها خواندم و انگار در کنار آن‌ها به سفر با دوچرخه رفتم. گوش دادن به این پادکست‌ها را زمانی آغاز کردم که قرار بود پروژه کمک به کوسه‌ها را شروع کنم. در همان روزهایی که برای انجام پروژه آماده می‌شدم و یکی از کارهایم این بود که برای آمادگی جسمانی رکاب بزنم، پادکست‌ها همراه رکاب‌زنی‌هایم بودند.

تیم دختران روستا
من عضوی از تیم گروه خیریه نون و هامون هستم با مدیریت آقای حضرتی که در روستاهای زابل برای بچه‌ها کار می‌کنیم. من در این سال‌ها با خیریه‌های زیادی کار کردم و ارتباط داشتم اما کار این گروه و خیریه را ترجیح می‌دهم چون روی دو مسئله مهم یعنی آموزش و ورزش در روستاهای کم برخوردار سرمایه‌گذاری کرده اند.  به جای اینکه سبد ارزاق به خانواده‌ها داده بشود بهتر است در بخش آموزش کودکان خانواده‌ها سرمایه‌گذاری بشود. مثلاً وقتی ما با آموزش قبل از کنکور کمک می‌کنیم که یک نوجوان با استعداد وارد دانشگاه بشود و معلم شود، این معلم هم می‌تواند حقوقی برای خودش داشته باشد و به اقتصاد خانواده کمک بکند و هم می‌تواند فرد تاثیرگذاری در روستا بشود. بحث دوم بحث ورزش بود و توانستیم تیم دوندگان دختر در سیستان را راه اندازی بکنیم. خوشبختانه نتایج خوبی را شاهد بودیم. بعد از استعدادیابی و پرورش استعدادها به تیمی رسیدیم که در حال حاضر تقریباً می‌توانند در مسابقات استانی و حتی کشوری حضور تاثیرگذاری داشته باشند و شکر خدا توانستند در بعضی از مسابقات مدال هم بگیرند. 
نگاه ما در بحث ورزش هم این است وقتی از یک روستای دور افتاده دختری می‌تواند رتبه کشوری را کسب کند انگیزه‌ای می‌شود برای دیگر کودکان و نوجوانان آن روستا چه دختر و چه پسر. به نوعی این کودک یا نوجوان می‌تواند نجات دهنده روستای خودش باشد.

یک سفر ۲ هزار کیلومتری
پروژه کمک به کوسه‌ها  پس از ۳۷ روز رکاب‌زنی ۲هزار کیلومتری، تمام شد.
سفر من از بندر ماهشهر که به نوعی می‌شود گفت اول دریاست آغاز شد و در بندر گواتر که آخرین بندر ما و هم‌مرز با پاکستان است به پایان رسید.
برای این سفر با کمک یکی از دوستانم سینا رضایی، کوسه‌ای ۲.۵ متری با تکنیک پاپیه ماشه طراحی و اجرا کردیم. این کار تجربه اولم در مجسمه‌سازی بود اما از کار راضی بودم. ما دنبال مصالحی بودیم که کار ساخته شده با آن سبک، ضد آب و برای یک سفر ۲هزار کیلومتری از استحکام لازم برخوردار باشد. تریلری هم درست کردیم که کوسه را روی آن بگذارم و سفر را شروع کنم. آن سفر چون همزمان با عید شده بود و مسافران زیادی در مسیرم قرار داشتند خیلی‌ها حتی اگر در حال رانندگی بودند، سرعتشان را کم می‌کردند و درباره کوسه‌ای که با خودم حمل می‌کردم می‌پرسیدند. بعضی‌ها با تعجب و یا شوخی می‌گفتند این چیست؟ موشک آورده‌ای؟ نهنگ است؟ و کار من این بود درباره پروژه‌ام توضیح دهم. من در آن سفر به آدم‌هایی برخوردم که اگرچه کارشان شکار کوسه بود اما کار من را هم تشویق می‌کردند. به آدم‌هایی برخوردم که وقتی درباره ماجرا با آن‌ها حرف می‌زدم، قول می‌دادند دست‌کم برای مدتی شکار کوسه را کنار بگذارند. خوشحال بودم فرصتی شده بود تا مثلاً برای بچه‌ای که پدرش صیاد است درباره اهمیت کوسه‌ها بگویم و ذهن او را آماده کنم تا بتواند بر خانواده‌اش تأثیر بگذارد یا وقتی بزرگ شد به‌راحتی دست به شکار کوسه نزند. در غیر از آن سفر، در همایش‌های دوچرخه‌سواری که در تهران برگزار شد هم کوسه‌ام را با خودم بردم تا آدم‌های بیشتری را با این موضوع آشنا کنم.
در این سفر سعی کردم به بنادر مختلف سر بزنم و آنجا با آدم‌هایی که شغلشان صید ماهی و کوسه است، صحبت کنم بلکه بتوانم توجه آن‌ها را به اهمیت این حیوان ارزشمند جلب کنم. این یک بخش ماجرا بود. بخش دیگر ماجرا بازگو کردن این سفر و گزارش آن در فضای مجازی بود تا آدم‌هایی که کارشان صید کوسه نیست اما در سفرهایشان به جنوب ترجیح می‌دهند برای یک بار هم که شده خوردن گوشت این حیوان را تجربه کنند هم بدانند چه کار اشتباهی انجام می‌دهند و موجب می‌شوند صیادان باز هم به دریا بروند و کوسه شکار کنند.

از رکاب زدن برای کوسه‌ها تا کمک به بچه های زابل/ 
گفت‌وگو با علی یزدی که از هر فرصتی برای تأثیرگذاری استفاده می‌کند


چیزهایی که یاد گرفتم
سفر من برای حمایت از کوسه‌ها سبب شد چیزهای زیادی یاد بگیرم. کمک کرد متوجه شوم وقتی از اکوتوریسم پایدار حرف می‌زنیم، باید بدانیم اگر چیزی را از جوامع محلی می‌گیریم و به‌طور مثال می‌گوییم نباید کوسه را شکار کنند، لازم است در مقابل، چیزی به آن‌ها بدهیم تا معیشتشان تحت تأثیر قرار نگیرد و بتوانیم آن‌ها را با پروژه‌ای که داریم و یا شعاری که به دنبال اجرایی کردن آن هستیم، همراه کنیم.
 به طور مثال در آسیای شرقی و در جایی مثل فیلیپین، صید و شکار کوسه‌ها را ممنوع کرده‌اند اما در مقابل، تماشای کوسه‌ها را به عنوان یک پروژه تعریف کرده‌اند که درآمدی باشد برای جوامع محلی. با این کار، کوسه‌ها را هم از خطر انقراض نجات می‌دهند. نشان دادن کوسه‌ها به گردشگران در قالب تورهایی که برگزار می‌کنند موجب شده در روز مبلغ زیادی درآمدزایی داشته باشند و از آن طرف، جلو آسیب زدن به محیط زیست دریایی را هم می‌گیرند؛ این موضوعی است که نیاز است در کشور سراغ آن برویم. نمی‌خواهم از شکار کوسه حمایت کنم اما اگر واقع‌بینانه به ماجرا نگاه کنیم متوجه می‌شویم آن‌هایی که کوسه شکار می‌کنند، نیاز مالی دارند و زیست آن‌ها به‌گونه‌ای است که درصورت شکار نکردن، باید جایگزینی برای آن داشته باشند. در آن پروژه سعی کردم با عکاسی از جنوب به سهم خودم این جغرافیای بسیار دیدنی را برای آن‌هایی که جنوب را ندیده‌اند به تصویر بکشم و با این کار کمکی هر چند کوچک به جوامع محلی کنم. روزی که کلید این برنامه را زدم به جهانی شدن آن هم فکر می‌کردم، چون همان‌طور که گفتم، این یک مشکل داخلی نیست و فقط اختصاص به ایران ندارد. هرچند اتفاقی که می‌خواستم، به‌طور ۱۰۰درصد نیفتاد اما خوشحالم در آن برهه توانستم ذهن بعضی‌ها را درگیر این امر مهم کنم. هرچند این پروژه برای من تمام نشده و قرار است دوباره به آن بپردازم. شاید این بار ادامه پروژه را در کشوری دیگر پیگیری کنم، کشوری که صید کوسه در آن انجام می‌شود.
به نظر من سایکل توریست‌ها می‌توانند در اصلاح بعضی از کارهای اشتباه نقش بسزایی داشته باشند. وقتی با دوچرخه‌ام وارد یک روستا می‌شوم بچه‌های آن روستا متوجه می‌شوند نوع دیگری از سفر هم هست، چیزی به نام محیط زیست هم هست که باید از آن محافظت کنیم و دوچرخه‌سواری می‌تواند یکی از راه‌های محافظت از محیط زیست باشد. یا اینکه متوجه می‌شوند وسیله‌ای به نام دوچرخه می‌تواند وسیله سفر هم باشد. در سفرم با دوچرخه برای حمایت از کوسه‌ها متوجه شدم سفرم می‌تواند کامل‌تر باشد و برای همین تصمیم دارم در سفر بعدی‌ام بنا را بر کار کردن با بچه‌ها و رفتن به مدارس بگذارم، چون اگر قرار است تغییری ایجاد کنیم باید این کار را از کودکان و مدارس آغاز کنیم.

آرزوی من
آرزوی من برای کوسه‌ها این است به روزی برسیم که این حیوانات ارزشمند دیگر صید نشوند. به جای پول درآوردن از خوردن کوسه‌ها با تماشای آن‌ها پول دربیاوریم تا شکار نشوند؛ اتفاقی که برای دلفین‌ها در جایی مثل جزیره هنگام افتاده است.

منبع  تغییر باشیم
متأسفانه در دنیای سرمایه‌داری، مصرف‌گرایی هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. مصرف پلاستیک هر روز بیشتر از دیروز می‌شود که آسیبی جدی برای محیط زیست است. اما ما هم باید تا روزی که زنده هستیم امیدوارانه به مسیرمان ادامه دهیم، نباید از تلاش دست بکشیم و باید به سهم خودمان منبع تغییری در این دنیای بزرگ باشیم، هرچند تغییر کوچکی باشد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.